ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

حس قشنگ تو

جمعه 15 اذر  ساعت :18 سلام گل مامان وبابا نیم ساعت پیش حست کردم برای اولین بار  این از دیدنت توی مانیتور  هم  شیرین تر بود خود خود خودت بودی هنوز گیجم که واقعا تو بودی  ؟ مثل یه حباب  روی  آب  که میترکه واب تکون میخوره  منم همین حس قشنگ رو داشتم اولش واقعا هنگ کردم اما وقتی ادامه دادی باورم شد  که تو هم  توانت بیشتر داره میشه وکم کم  باید منتظر واکنشهای بیشترت  باشم خدایا شکرت چی بهتر از این دیروز  داشتم وبلاگت رو بروز میکردم  اخه برف داشت میومد منم شروع کردم به نوشتن که برقا رفت تا ده شب اون موقع هم مامان خوابید میبوسمت گلم    امضا :...
15 آذر 1392

سیاه سفید بودن بارداریم

امروز جمعه هشت اذر و هجده هفتگی تو گلم سلام گلم خوبی  سونو های اخیر که میگه خدا رو شکر شما خوبی  ششم اذر عمو ی بابا فوت کرد خبرش رو ساعت سه صبح دادن  مامان گوشی رو برداشت از خواب پریدم  وگوشی رو برداشتم  صدای جیغ وگریه میومد خیلی ترسیدم  اعظم دختر عموی بابا هی صدام میزد وگریه میکرد وبابا رو میخواست با ترس گوشی رو دادم به بابا طفلی خواب بود  چنان از خواب پرید وقتی صداش کردم  وقتی گوشی رو قطع کرد مونده بود چیکار کنه  میخواست تنهایی بره که من نذاشتم وباهم رفتیم  منم درد داشتم اما رفتم وقتی اونجا رفتیم حال بابا بد شدو گرفتنش تا به خودش اومد  یاد من افتاد  خاله پانی کنارم ب...
8 آذر 1392
1